میزان ارزشی است که فرد برای خود قائل است. عزتنفس به چگونگی احساس فرد درباره ویژگیهای مختلف خود مرتبط میشود (وگفیلد و کارپاتین، ۱۹۹۱)
ساختار سازمان
ساختار سازمانی، راه یا شیوهای است که بهوسیله آن، فعالیتهای سازمانی تقسیم، سازماندهی و هماهنگ میشوند. سازمانها ساختارهایی را به وجود میآورند؛ تا فعالیتهای عوامل انجام کار را هماهنگ کرده و اعمال اعضا را کنترل نمایند. ساختار سازمانی در نمودار سازمانی نمایان میشود. نمودار سازمانی نیز یک نماد قابلرؤیت از کل فعالیتها و فرایندهای سازمان است (اعرابی، ۱۳۸۵).
حمایت و احترام مدیر: در سازمان، کارمندانی که مدیر با آن ها رابطه بیشتری دارد، در امور مختلف نظر آنان را جویا میشود، آنان را حمایت میکند، در امور سازمانی آنان را مشارکت میدهد و… در بین سایر کارکنان، ارزشمند، قابلاعتماد و دارای احترام به نفس سازمانی بالایی هستند
کار با محتوا: مشاغلی که غنی هستند و تواناییهای فکری و خلاقیت را به چالش میکشانند و به کارمندان کمک میکنند تا مهارت جدید بیاموزند و کارهای خود را به بهترین روش انجام دهند، عزتنفس سازمانی بالایی را به وجود میآورند
منابع کافی: کارکنان میتوانند بالاترین سطح انگیزش و توانایی را داشته باشند، اما اگر منابع لازم جهت انجام کارشان را در اختیار نداشته باشند، این انگیزش و توانایی به هدر خواهد رفت و درنتیجه نمیتوانند موفقیت کسب کنند، چنین تجاربی اغلب به سطوح پایینی از عزتنفس سازمانی منجر میشود.
حمایت همکاران: عضویت در یک گروه ناهماهنگ، عزتنفس سازمانی اعضای گروه را به نحوی منفی تحت تأثیر قرار میدهد. برعکس اگر همکاران یک کارمند حامی او باشند، فرصت برای موفقیت شغلی بیشتر خواهد بود.
فصل دوم
مروری بر ادبیات
مقدمه:
کاوش پیشینه و ادبیات تحقیق، نهتنها پژوهشگر را یاری میکند تا تمام متغیرهای مربوطه را در تحقیق خود بگنجاند بلکه آمیزش زیرکانه اطلاعات بهدستآمده از طریق ابزارهای گردآوری اطلاعات با آنچه در مطالعات پیشین، توسط دیگران، ارائهشده است را آسان میکند. بهبیاندیگر، بررسی پیشینه، چارچوب بنیادی خوبی برای ادامه پروژه تحقیقی، فراهم میآورد. ازاینرو، پیشینه کاوی خوب، پایههای ایجاد یک چارچوب نظری جامع که از محل آن فرضیههایی برای آزمون به دست میآید را مهیا میسازد (سکاران، ۱۳۹۱). علاوه بر این، ادبیات مناسب میتواند بستری را ایجاد نماید تا استفاده کنندگان از تحقیق، بتوانند با بررسی روند و خاستگاه تحقیق به درک بالاتری ازآنچه انجامشده است برسند. ازآنجاکه در این تحقیق به مباحثی چون عزتنفس در بین کارکنان پرداخته میشود مباحث مطرحشده در این فصل، حولوحوش مفاهیم تئوری موجود و مرتبط با اجزای عزتنفس و رابطه آن با اعتمادبهنفس و طبقهبندی انواع اعتمادبهنفس، ابعاد عزتنفس پرداخته میشود. بهگونهای که در ابتدا به تعاریف مختلفی که از نام عزتنفس در دست است پرداخته میشود سپس شرح مختصری از روند عزتنفس ارائه میشود و اجزای آن نیز، تشریح میگردد. با ورود به مبحث عزتنفس، تعاریف، رویکردها و تئوریهای مربوط، مطرح میشود و در ادامه بحث، منابع انسانیو متغیرهای چند شاخصه MCDM ها بهعنوان بخشی از ادبیات تحقیق، موردبررسی قرار میگیرد.
چارچوب نظری تحقیق
تعریف عزتنفس:
عزتنفس، عبارت است از احساس ارزشمند بودن. این حس از مجموعهی افکار، احساسات، عواطف و تجربیات ما در طول زندگی ناشی میشود. میاندیشیم که فردی باهوش یا کودن هستیم ، احساس میکنیم که شخصی منفور یا دوستداشتنی هستیم، موردقبول و اطمینان هستیم یا خیر؟ خود را دوست داریم یا نداریم؟
مجموعه این برداشتها و ارزیابیها و تجاربی که از خویش داریم باعث میشود که نسبت به خود احساس خوشایند ارزشمند بودن، یا برعکس احساس ناخوشایند بیکفایتی داشته باشیم. همهی افراد، صرفنظر از سن، جنسیت، زمینهی فرهنگی و جهت و نوع کاری که در زندگی دارند، نیازمند عزتنفس هستند. عزتنفس، برابر است با خودباوری واقعی؛ یعنی: خود را آنگونه که هستیم باور کنیم و برای خشنودی خودمان و دیگران تلاش نماییم. عزتنفس واقعاً بر همه سطوح زندگی اثر میگذارد. در حقیقت، بررسیهای گوناگون حاکی از آن است که چنانچه نیاز به عزتنفس ارضاء نشود، نیازهای گستردهتری نظیر نیاز به آفریدن، پیشرفت و یا درک و شناسایی استعدادهای بالقوه محدود میماند. به خاطر بیاورید هنگامیکه کاری را به بهترین نحو به پایان رساندهاید چه احساس خوشی به شما دست داده است. افرادی که احساس خوبی نسبت به خوددارند، معمولاً احساس خوبی نیز نسبت به زندگی خواهند داشت. آن ها میتوانند با اطمینان به خود و اطرافیان، با مشکلات و مسئولیتهای زندگی مواجه شوند و از عهده آن ها برآیند(بیابانگرد، ۱۳۷۳).
عزتنفس
تجاربی که انسان در راستای هر مؤلفه به دست میآورد، نقش اساسی را در ارزیابی از خود ایفا میکند. این فرایند ارزیابی یا قضاوت، توصیفهای درونی از خود را میسر می کند که عزتنفس نام میگیرد و بهمنزله بیانیهای در چگونگی احساس فرد درباره خویش محسوبمیشود. «عزتنفس سالم» را میتوان مورد تقویت قرارداد و یا اینکه آن را از مسیر اصلی منحرف ساخت. شخص با عزتنفس قویتا حدودی قادر است که در خود جنبههای مثبت پنج مؤلفه عزتنفس
را تحقق بخشد. در
صورت فقدان مؤلفههای مزبور شخص دچار ناپایداری، بیهودگی و ناتوانی میشود (میرعلی یاری، ۱۳۷۹).
پنج مؤلفه عزتنفس از دیدگاه جامعنگر «اینرونر» (۱۹۸۲)، در ارتباط با نظریه خود نشأتگرفته است. در اینجابهاختصارتوصیفهایی در رابطه با هر مؤلفه عرضه میشود. توصیف موارد توسط «بربا» (۱۹۸۹)، مطرحشده است:
امنیت: احساس اطمینان قوی است که شامل این نکات میشود: احساس راحتی و ایمنی، وقوف در آنچه از وی انتظار میرود، توانایی وابستگی به افراد و موقعیتها و درک قواعد و محدودیتها.
دارا بودن احساس قوی امنیت (میتوانم از پشتیبانی دیگران برخوردار شوم)، پایهای است که ساختار مؤلفههای دیگر بر آن اساس پایهریزی میگردد. ازاینرو کودکان باید قبل از انجام هر عملی نسبت به آن اطمینان خاطر حاصل نمایند. چنانچه کودک احساس ناامنی و خطر نماید (نسبت به آنچه از من انتظار میرود، مطمئن نیستم) در جذب مؤلفههای دیگر عزتنفس با مشکل مواجه خواهد شد. (میرعلی یاری، ۱۳۷۹).
خود پذیری: خود پذیری احساس فردیتی است که اطلاعات درباره خود را دربرمی گیرد توصیف دقیق و واقعبینانه از خویش برحسب نقشها، اسناد و ویژگیهای جسمانی. فردی که واجد خود پذیری قوی باشد (من خودم را دوست دارم)، خویشتن را میپذیرد، احساس فردگرایی، شایستگی، کفایت و تحسین از خود دارد. ولی فردی که احساس خود پذیری ضعیفی دارد (من خود را دوست ندارم)، در پذیرش خود، فاقد اراده است.(میرعلی یاری، ۱۳۷۹).