۵٫ فرد سالم و رشد یافته فلسفه زندگی خود را تشخیص میدهد ومیتواند معنادار بودن زندگی را بطور واضح ببیند.
دیدگاه آدلر
آدلر(۱۹۶۹)، فرد برخوردار از سلامت عمومی را فردی میداند که توان و شهامت رسیدن به اهدافش را دارد؛ چنین فردی جذاب، شاداب، مطمئن و خوش بین است وضمن پذیرفتن اشکالات خود، در حد توان اقدام به رفع آنها میکند. او روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد وجایگاه خود را در جامعه و خانواده بدرستی میشناسد؛ در زندگی هدفمند و غایتمدار است . چنین فردی سعی درکاستن عقده حقارت خود دارد و به دنبال غلبه بر بی جرأتی خود میباشد و در نهایت موفق میشود که انگیزههای نامطلوب خود را دگرگون سازد (به نقل از ویب و مکرلم ،۲۰۰۱).
دیدگاه الیس
الیس(۱۹۷۳)، مشکلات روانی افراد را نتیجه شناختهای نادرست آنان میداند؛ زیرا جهان به خودی خود نه خوب است، نه بد؛ بلکه طرز تفکر ما آن را خوب یا بد میکند. در نتیجه میتوان گفت که هیجانهای هر فرد ناشی از شناختهای وی است . الیس افکار غیرمنطقی را علت بروز اختلالهای عاطفی و رفتاری معرفی میکند. بنابراین فرد سالم کسی است که افکار، باورها، نگرشها وعقاید منطقی داشته باشد (به نقل از شفیع آبادی و ناصری ،۱۳۷۶).
الیس ، دوازده اصل زیر را به عنوان معیارهای سلامت عمومی شناختی ذکر میکند:
نفع شخصی، رغبت اجتماعی، خود فرمانی، تحمل، انعطاف پذیری، پذیرش، عدم اطمینان، تعهد و تعلق نسبت به چیزی خارج از وجود خود، تفکر علمی، پذیرش خود، خطر نمودن و لذتگرایی بلند پایا (آزاد، ۱۳۷۵).
دیدگاه فرام
فرام (۱۹۶۳) در روان شناسی نخستین نظریه پردازی است که سلامت عمومی را با خوشبختی برابر میداند. خوشبختی بخش جدایی ناپذیر شخصیت سالم است. فرام شخصیت انسان را بیشتر محصول فرهنگ میداند؛ در نتیجه به اعتقاد وی، سلامت عمومی بسته به این است که جامعه تا چه اندازه نیازهای افراد جامعه را برآورده میکند نه اینکه فرد تا چه اندازه خودش را با جامعه سازگار می کند؛ لذا سلامت عمومی پیش از آنکه امری فردی باشد، مسالهای اجتماعی است. جامعه سالم به اعضای خود امکان میدهد که به یکدیگر عشق بورزند، بارور، کارآمد و خلاق باشند و قوه تعقل و عینیت خود را بارور و نیرومند سازند.
فرام ( ۱۹۶۳) معتقد است که تلاش برای سلامت عاطفی و روانی، استعدادی فطری است که در نهاد همه انسانها وجود دارد. تنها تفاوتی که بین شخصت سالم و ناسالم وجود دارد، نحوه ارضای نیازهای روانی است، به این معنی که شخصیت سالم، نیازهایش را از راه های معقول، مولد و بارور ارضاء میکند ولی انسان ناسالم از راه های نامعقول (به نقل ازکورسینی ، ۱۹۷۳). انسان سالم از نظر فرام دارای جهتگیری بارور است؛ بدین معنا که استعدادها و قدرتهای خویش را به نحو سازنده به کار میبندد و این باروری در عشق، تفکر و وجدان اخلاقی انسان سالم بارز است(شولتز ، ترجمه خوشدل ،۱۳۸۰).
دیدگاه کارل هورنای
هورنای(۱۹۲۹) انسان برخوردار از سلامت عمومی را دارای ویژگیهایی به شرح ذیل میداند(به نقل از جنابی،۱۳۸۰):
احساس عدم امنیت نمیکند ، لذا فاقد پرخاشگری و خود شیفتگی است.
قدرتمندی نیازهای “خود” ( عدم امنیت ، پرخاشگری و خود شیفتگی ) در او کم و متعادل است و توانایی تغییر، تحول و جایگزینی این نیازها را دارد.
از خود واقعی و استعدادهایش،کم و بیش آگاه است و بسیاری از مشکلات زندگیاش را به تنهایی حل میکند.
انسان سالم به دلیل آگاهی از خود واقعی و استعداد بالقوه خود تسلیم محض شرایط اجتماعی و فرهنگی نمیشود؛ بلکه دارای ابتکار و شخصیت مستقلی است.
دیدگاه فروید
فروید (۱۹۴۰) خودآگاهی را ضرورت سلامت عمومی میداند: یعنی هر آنچه که ممکن است در ناخودآگاه موجب بروز مشکل شود، باید خود آگاه شود. خودآگاهی حقیقی ممکن نیست مگر اینکه کنترل غیر واقعی و یا زیاد از حد ” من برتر ” در هم شکسته شود (به نقل ازجنابی ،۱۳۸۰).