کمبود محبت و محبت افراطی
وجود محبت والدین برای کودک و رشد عاطفی او ضروری است. همانطور که برای رشد جسمانی ، کودک به انواع و اقسام مواد غذایی و پروتئینی احتیاج دارد، به همان ترتیب نیز برای رشد عاطفی خود
و ورود به اجتماع احتیاج به محبت و احساسات عاطفی دارد. کودکان بیش از غذای خوب ، لباس گرم، اسباب بازی و هوای آزاد، نیازمند آن هستند که مقبول والدین قرار گیرند و دوست داشته شوند و احساس کنند
که به کسی تعلق دارند. آدلر میگوید : کودک از نخستین لحظه تولد میخواهد خود را به مادرش بچسباند
و هدف از جنب و جوشهایش همین است. تا مدت درازی مادر عمدهترین نقش را در زندگی کودک بازی می کند. کودکی که هرگز با مادر یا کسی که جانشین او باشد متصل و مربوط نمی شود، ناچار هلاک خواهد شد و مادر است که باید احتیاجات کودک را دریابد. مطالعاتی که روان پزشکان کودک درباره ناراحتیها
و بیماریهای عاطفی کودک به عمل آوردهاند، نشان میدهد که علت بیشتر آنها محرومیت مادری است. مسأله نیازهای اساسی به ویژه نیاز به محبت از مباحث اصولی در روان شناسی تربیتی و حتی روان کاوی است.
از جمله «کارن هورنای» محور اساسی مطالعات خود را نیازهای اساسی قرار داده و بر محبت و برخورداری
از آن در سالهای اولیه زندگی تأکید میورزد.
وی در عمده آثارش از قبیل «تضادهای درونی و عصبیت و رشد آدمی، عصر ما و روشهای نو در روان کاوی » این مهم را مورد تأکید قرار میدهد که چنانچه کودک در اولین سالهای زندگیش، از برخورداری محبت محروم بماند، هسته اصلی و اساسی عصبیت و بیماریهای روانی در وی تکوین مییابد که بعدها در بزرگسالی منشأ خیلی از درگیریهای عاطفی و اضطراب عمیق فرد می شود. [۱]کودک در محیط خانوادگی میاموزد که چگونه محبت والدین را با برادران و خواهران خود تقسیم نماید. او در این محیط کوچک راه ورود به اجتماع و قبول سایرین را میآموزد. او از پدر و مادربزرگ خانواده، سرمشق زندگی میگیرد. کمبود محبت، غالباً یکی از عوامل بسیار قوی است که اطفال و نوجوانان را به سوی ارتکاب بزهکاری سوق میدهد.
گاهی دیده شده که بعضی از کودکان بر اثر بی توجهی و بی مهری والدین خود، به راه دزدی
و زورگویی و کتک زدن دیگران کشیده شده اند . البته در بادی امر ممکن است این سخن قدری بی پایه جلوه نموده و از خود سئوال کنیم که سرقت و زورگویی کودک چه ربطی به بی مهری و بی توجهی والدین دارد؟ ولی روان شناسان ومتخصصین اطفال که چندین هزار نمونه از جرایم را مورد بررسی قرار داده، به این نتیجه رسیده اند که بعضی از کودکان به علت این که در محیط خانواده مورد بی مهری و بی اعتنایی پدر و مادر خود قرار گرفتهاند، بالنتیجه به عنوان یک واکنش در مقابل این کمبود محبت، شروع به سرقت و یا آزار و اذیت دیگران پرداختهاند. در واقع، این قبیل کودکان تشنه محبت بوده و چون از سرچشمه محبت اولیاء
سیراب نمیشوند، به عنوان انتقام و به خاطر جلب توجه اولیاء خود به ارتکاب چنین اعمالی دست میزنند.
به عبارت دیگر ، انگیزه ارتکاب جرم در این کودکان همانا خودنمایی و میل به شناخته شدن و به حساب آمدن است. چنین طفلی سرقت می کند یا دست به کتک کاری و اذیت و آزار دیگران میزند تا جنجال برانگیزد
و مورد توجه واقع شود. نوجوانانی که محبت کافی از پدر و مادر دریافت نکرده، برای پذیرش انواع اختلالات رفتاری و انحرافات اخلاقی آمادگی بسیار دارد . محبتی که فرزندان در خانواده دریافت می کنند، موجب آرامش روانی آنها می شود و همین آرامش روانی ، آنها را از تمایل به بسیاری از لغزشهای اخلاقی بازمیدارد. دختر نوجوانی که کمبود محبت دارد، به هر کس که سر راه او قرار گیرد و به او اظهار محبت کند، علاقهمند می شود، به دوستیهای ویرانگرش ادامه میدهد و چه بسا در این مسیر تباه شود. البته نوع محبت بسته به سن و سال فرزندان، متفاوت است ولی در هر حال بایددلهای فرزندان با فروغ محبت و نوازش والدین روشن شود و نیاز فطری آنها به محبت دیدن از این راه ارضاء شود. جالب اینجاست که هیچ گونه تنبیه و تهدیدی هر چند سخت و شدید باشد در رفع این عادت ناشایست مؤثر واقع نخواهد شد، مگر اینکه پدر و مادر ، علت اصلی را یافته و طفل را مورد محبت و نوازش قرار دهند. گاهی مشاهده می شود که پدر و مادر از کودک تنفر دارند
که این تنفر ممکن است معلول عوامل مختلف باشد . مثلاً بودن بچه مانع شود که پدر و مادر به هدف خود برسند، یا پدر و مادر را به کار بیشتر و تحصیل درآمد زیادتر وادارد. گاهی تولد کودک، موجب تغییر شغل مادر می شود یا مادر مجبور به از دست دادن شغل خویش میگردد. در بعضی مواقع والدین، به جهت ضعف خود نمیتوانند به هدفهای خویش برسند و کودک را عامل شکست فرض می کنند و او را مورد تنفر قرار میدهند. والدینی که خود از محبت پدر و مادر خویش محروم بوده اند، اغلب نسبت به کودکان خویش بی مهر هستند. بعضاً بی مهری والدین نسبت به کودکانشان، معلول عدم آشنایی آنها به احتیاجات اساسی و روانی کودکان است. کودکان محروم از محبت والدین اغلب متزلزل و ناراحت هستند. [۲]
برخی از اساتید روان شناس معتقدند که رعایت اعتدال در امیال، لازمه سلامت و سعادت و تکامل روان است و با هر گونه افراط و تفریط در این زمینه مخالف میباشند. افراط در محبت، کودکان را دچار مشکلات روانی فراوانی مینماید. محبت زیاد توقعات کودک را بالا میبرد به همین دلیل
از توان پایداری و اتکا به نفس و خودباوری در وی میکاهد و افرادی که محبت زیادی را تجربه می کنند، معمولاً متکی به دیگراناند و از نظر شخصیتی، استقلال لازم را ندارند و معمولاً نمیتوانند با کودکان دیگر به سر برند و ناز پرورده و زود رنج میگردند. بسیاری از اختلافات خانوادگی ، جداییها و شکستها معلول ازدیاد محبت توسط والدین در کودکی است. در این خصوص، حدیثی از امام باقر نقل شده است «عن ابی جعفر (ع) شرالاباء من دعا البر الی الافراط»( یعنی بدترین والدین، آنهایی هستند که در محبت ورزیدن به فرزندانشان، از حد اعتدال گذشته
و زیاده روی مینمایند) میتوان این گونه بیان نمود که تأثیر بی تفاوتی و اغماض بیش از حد نسبت به اشتباهات و عیوب رفتار، طفل را فردی مغرور، خودسر و خودپسند بار آورده و موجب تضعیف قدرت مقاومت وی در برخورد با مشکلات و سختیهای زندگی میگردد. چنین موجودی در اولین مصاف با مسایل و معضلات عادی و عدم موفقیت در حل و بر طرف نمودن آنها، شدیداً سرخورده و احساس مظلومیت
و تعدی مینماید.
[۱] – شرقی،محمدرضا،مراحل رشد وتحول انسان،تهران،انتشارات شرکت سهامی چاپخانه وزارت ارشاداسلامی،۱۳۶۴ ، ص ۶۳ .
[۲] – شامبیاتی، هوشنگ، بزهکاری اطفال و نوجوانان، پیشین، ص ۲۱۳ .
لینک جزییات بیشتر و دانلود این پایان نامه:
تاثیر طلاق و اعتیاد والدین در ارتکاب جرایم فرزندان
