مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 166

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

 

خصوصی-مقابل عمومی

آتشِ بسته-طلا

به باد دادن- باد دادن

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

خِل-خلط بینی

پول خرد-پول سکه ای

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

زبانی-شفاهی

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

دایی اوغلی-پسر دایی

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

دست پاک-درستکار

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

خرس-چاق و درشت-تنومند

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

جبهه-میدان جنگ

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

 

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

پادگان-سربازخانه

 

پر افاده-متکبر-مغرور

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

دبنگ-احمق-کودن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

زبر و زرنگ-چابک و فرز

دیر کردن-تاخیر کردن

خال به خال-خال خال

ددر رفتن-بیرون رفتن

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
بده بستان-داد و ستد-معامله

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
پنج تن آل عبا- پنج تن

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

خیط کردن-نگا. خیت کردن

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

بکن نکن-امر و نهی

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

 

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

با اشتها-متمایل به غذا

دوبلور-دوبله کننده

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

دستمالی-دست مالیدن

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

دک و دهن-دک و پوز

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

تک و دو-دوندگی-درماندگی

دله-ظرف حلبی

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

 

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

ادرار بزرگ(مدفوع)

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

زهکونی-اردنگی-تیپا

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

آب تاختن-پیشاب کردن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

پنزر- پندر

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
 

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

حق البوق-رشوه

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

 

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

دلداری دادن-تسلی دادن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

ترکه-آدم باریک و بلند
ذِله شدن-ذله آمدن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

درز گرفته-کوتاه کرده

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

چشم گود شدن-لاغر شدن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

دست بالا-حداکثر

بر پا شدن-ایجاد شدن

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

اُق زدن(بالا آوردن)

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

حیوونی-نگا. حیوانکی

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

 

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

پول چای دادن-انعام دادن

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

 

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
افتادگی(پریشانی، احتیاج)

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

حلال وار-به صورت حلال

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

چرند-حرف پوچ و بی معنی

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

جان جانی-صمیمی-یکدل

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

پسله-جای پنهان-در نهان

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

پیاله زدن-می نوشیدن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

دزدی گرگی-دله دزدی

اسب چوبین(تابوت)

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
جاگرم کردن-در جایی ماندن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

خارج از حد-بیش از اندازه

چپیدن-به زور جا گرفتن

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

جا افتادن-سر جای خود آمدن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
 

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

به تور زدن- به تور انداختن

ته دار-پایه دار

دزد و دغل-نادرست و مکار

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

بچه ی-اهل ِ
چین خوردن-چروک شدن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

چال افتادن-گود شدن

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

با اشتها-متمایل به غذا

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

خروار-کنایه از مقدار زیاد

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

 

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

 

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

خدابیامرزی-درخواست بخشش

جیره-سهم معین

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

پرداختی-مبلغ داده شده

 

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

بچه ی-اهل ِ

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

دست باف-بافته با دست
دست خوش !-آفرین

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

تر و فرز-چست و چابک

 
جا ماندن-فراموش شدن

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

پشت-نسل-فرزندان

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

بمیرم-قربان بروم

 

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

جا در جا-فورن-جا به جا

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

 

حدمتکار-مستخدم

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

 

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

چش-چشم

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

ته نشست-رسوب

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

بد شیر-متقلب-بد جنس

خرکچی-چارپادار

تیار-درست و آماده

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

دور برد-دارای برد زیاد

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

دو پولی-کالای بی ارزش

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

تعلیمی-عصای کوچک

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

چپو-غارت-تاراج

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

حق التدریس-مزد آموزگار

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
 

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

پروار-فربه-چاق

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

یکی دیگر از نوشته های سایت :
آموزش عود مقدماتی و آموزش تئوری موسیقی بصورت تصویری و آنلاین

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

بد گل-زشت-بد ترکیب

راه راه-دارای خطوط موازی

اله و بله-چنین و چنان

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

چرند گو-یاوه گو

بنده زاده-پسر من

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

تب و تاب-سوز و گداز

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

دو به هم زن-دو به هم انداز

 

خبر گرفتن-پرسیدن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

 

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

پیش کسوتی-قدمت و برتری

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

 

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

انگشت کردن-انگشت رساندن
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

 
آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

دزدی گرگی-دله دزدی

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

بامبول زدن-حقه سوار کردن

کسی را اذیت و آزار کردن

حال و بار-وضع زندگی

 

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

 

جزوه-کتابچه-دفترچه

بلا به دور-بلاها دور باد

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

دو رگه-از دو نژاد محتلف

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

خداحافظی کردن-به درود گفتن

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

جِر-اوقات تلخی-لج

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

 

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

حاضر و آماده-آماده

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

 
حاجی ارزانی-گران فروش

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

 

پَلِه-پول

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

دندان عاریه-دندان مصنوعی

راه راه-دارای خطوط موازی

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

دل گُنده-سهل انگار

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

چسی درکن-آدم پر مدعا

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

خشخاشی-نان خشخاش زده

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

پا به پا شدن-تردید داشتن

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

 

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

رکاب دادن-راهی جایی شدن

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

 

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

زیر دل زدن-تهوع آوردن

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

پیش بها-بیعانه

آبِ دندان-حریف ساده

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

 
پول مول-پول

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

انگشت کردن-انگشت رساندن

چارقد-روسری زنانه

پَلِه-پول

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

خاطره-یادگار

حمله-بیماری غش-صرع

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

پر و پاچه-پا-پاچه

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

پُر توپ-خشمگین

آواز دادن(خواستن)

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

 

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

تپل مپل-چاق و چله

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

آب آتش زده(اشک)

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

بغداد خراب-شکم گرسنه

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

آبِ کبود-آسمان

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

 

دور-بار-دفعه-نوبت

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

دو کرپا-چمباتمه

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

خروار-کنایه از مقدار زیاد

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

بنا-قرار

خط افتادن-خراش افتادن

چین خوردن-چروک شدن

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

 

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)
 

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

زار زار-گریه ی شدید

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
پلاسیده-پژمرده-چروکیده
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
آهو چشم(معشوق، شاهد)

رسانه-وسیله ی ارتباطی

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

 

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

چلاق شده-نوعی نفرین است

جمع و جور-منظم و مرتب

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)
دان دان-متفرق و پراکنده

جانور-کرم شکم و معده

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

راپرت-گزارش-خبر

اطفال باغ-گل‌های تازه

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

با متانت-با وقار

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

دستی-به عمد-از روی تعمد

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

پُخت-هر نوبت از پختن

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

جزغاله-سوخته-زغال شده

زهکونی-اردنگی-تیپا

حاملگی-آبستنی

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

افسارگسیخته-سرکش

 

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

آبِ کبود-آسمان

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

چغلی کردن-شکایت کردن

اجاق(دودمان)

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

جوشی شدن-عصبانی شدن

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
چغل خوری-سخن چینی
جَفت-چوب بست انگور

پت پتی-موتور سیکلت

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

دانه دانه-یک یک

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

پشم و پیله-ریش

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
چانه-گلوله ی خمیر نان
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

آبِ سیاه(نیمه کوری)

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

 

چای نیک-قوری و کتری چای

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

احدالناس-کسی-فردی

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

تیر کردن-نشان کردن

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

حمله گرفتن-غش کردن
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

دبه-ظرف-کوزه

تر دست-ماهر-شعبده باز

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند