کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 158

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

بیسار-فلان

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

 

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

بنا کردن-شروع کردن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

الفرار(گریز، بگریز !)

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

 

رستم صولت-رستم در حمام

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

آفتابی کردن-پدیدار کردن

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

بی اشتها-بی میل به غذا

 

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

آزگار-زمان دراز

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

دور و دراز-فراخ و وسیع

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

جُستن-چیز گمشده را یافتن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

پُف-فوت-ورم-آماس

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

آهوی خاور-آفتاب

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

خواربار-ارزاق-خوراک

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

 

الانه-همین حالا-هم اکنون

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

 

چَه چَه-صدای بلبل

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

حاضر به یراق-حاضر و آماده

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

 

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
 

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

تر و فرز-چست و چابک
حساب سوخته-بدهی قدیمی

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

دل رحم-مهربان

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

 

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

خش و خش-نگا. خش خش

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

جراندن-جر دادن-پاره کردن

بوق سگ-بسیار دیر وقت

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

بنا کردن-شروع کردن

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

آهوی خاور(آفتاب)

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

چای کار-کشت کننده ی چای

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

درگاهی-آستانه

دُوال پا-آدم سمج

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
جمع و جور-منظم و مرتب

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

کار شگفت‌انگیز کردن

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

بکن نکن-امر و نهی

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

تُف کار-بچه باز

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

دم-هنگام

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

بی ریخت کردن-کتک زدن

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

خاک به دهنم-زبانم لال

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

احتیاطی(نجس، ناپاک)

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

رومیزی-منسوب به میز

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
رانده و مانده-بدبخت و وامانده

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

 
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

 

دک و پوز-دهان و لب و دندان

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

راستکی-واقعی

 

آخرین تحویل-قیامت

 

ابوقراضه-ابوطیاره

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

بوی نا-بوی ماندگی

پهن شدن آفتاب-روز شدن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

 
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

بی قواره-بد شکل

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

خبر داغ-خبر بسیار مهم

 

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

زبون-حقیر-توسری خور

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

دو دو کردن-دویدن

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

 
خرج تراشی-هزینه درست کردن

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

خودمانی-صمیمی-یکدل

دور از شما ب-لانسبت

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

دستِ چپ-سمت چپ

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

 

دست خوش !-آفرین

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

خرج تراشی-هزینه درست کردن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

حق شناسی-سپاس گزاری

 

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

 

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

چین چین-پر از چین

دل و دماغ-دل و حوصله

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

بلا نسبت-دور از جانب شما

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

تخت و تبار-خوب و رو به راه

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

 

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

 

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

ابریشم-زن نوازنده-مطرب
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

خوابگوشی-سیلی-کشیده

 

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

پشت رو-وارونه

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

جُستن-چیز گمشده را یافتن

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

جمع و جور-منظم و مرتب

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

برادر زاده-فرزند برادر

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

جگرکی-جگر فروش

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

آدم ثانی-حضرت نوح

 

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

تب و تاب-سوز و گداز

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
ختم شدن-پایان گرفتن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

انگشت‌شمار-کم-معدود

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

خر گردن-گردن کلفت-بی عار
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

برادر زن-برادرِ زن هر مرد
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

یکی دیگر از نوشته های سایت :
معرفی بهترین سایت رپورتاژ آگهی رایگان
تره بار-میوه ها و سبزی ها

 

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)
خبرنگاری-کار خبرنگار

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

داشتن-مشغول بودن

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

توان انجام کاری را داشتن

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

 

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

تَخم-مهمل تَخم

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

راه مکه-کهکشان

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

آهو چشم(معشوق، شاهد)

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

چشمداشت-توقع-انتظار

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
 

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

چای صافی-نگا. چای صاف کن

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

خایه دار-با جرات-شجاع

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

خُل-نیمه دیوانه-سفیه
بده بستان-داد و ستد-معامله
رو انداز-لحاف

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

 

چِخه-نگا. چِخ

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

چُرت-خواب کوتاه

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
خایه دار-با جرات-شجاع

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

تیپا خوردن-رانده شدن

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

چینه کشی-شغل چینه کش

جن زده-دیوانه

آتشی-تندخو-زودخشم

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

دارا-ثروتمند

داو-نوبت بازی

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

چَخ چَخ-عیش و عشرت

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

تا-توانایی

خرجی-پول لازم برای گذران روز

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

زبان کوچکه-زبان کوچک

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

حضرت عباسی-راست و درست

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

افتادگی-پریشانی-احتیاج
آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

 
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

پیشنهاد-طرح

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

 

داماد-مرد تازه زن گرفته

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

پشت سر هم-پیاپی متوالی

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

 

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

چانه لغ-نگا. چانه شل

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
 

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

ز ِله-ستوه-عجز

آتشِ بسته(طلا)

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش
رتوش-دستکاری و آرایش عکس

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

چس خوری-خست-بخل

پس افتاده-بچه ی کسی

 

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

خرس-چاق و درشت-تنومند

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

 

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

جوشی شدن-عصبانی شدن

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

دستِ راست-سمت راست

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

چلک بازی-بازی الک دولک

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

بازرسی-بررسی و کنترل

بز دل-ترسو

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

 
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

آمدن(آغاز به کاری کردن)

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

چارقد-روسری زنانه

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

چای کار-کشت کننده ی چای

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

تخم شر-مردم آزار- شرور

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

ترکه-آدم باریک و بلند

روغن داغ-روغن گداخته

الانه-همین حالا-هم اکنون

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

بار و بنه-وسایل سفر

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

بر ملا شدن-آشکار گشتن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

آهوی خاور-آفتاب
 

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

اُق زدن(بالا آوردن)

 

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

 
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

خر آوردن-بدبخت شدن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

 
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
خانه به دوش-بی خانمان-آواره

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

چاخان پاخان-دروغ

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

 

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

 

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

چوغ-چوب

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

به درک- به جهنم

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

 
 

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق