زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
پَخ خوردن-تیزی چیزی
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
بیسار-فلان
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
بنا کردن-شروع کردن
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
الفرار(گریز، بگریز !)
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
ارزانی(بخشیدن، دادن)
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
رستم صولت-رستم در حمام
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
آفتابی کردن-پدیدار کردن
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
بی اشتها-بی میل به غذا
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
آزگار-زمان دراز
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
دور و دراز-فراخ و وسیع
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
جُستن-چیز گمشده را یافتن
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
آهوی خاور-آفتاب
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
خواربار-ارزاق-خوراک
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
الانه-همین حالا-هم اکنون
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
چَه چَه-صدای بلبل
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
حاضر به یراق-حاضر و آماده
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
تر و فرز-چست و چابک
حساب سوخته-بدهی قدیمی
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
دل رحم-مهربان
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
بوق سگ-بسیار دیر وقت
دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران
بنا کردن-شروع کردن
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
آهوی خاور(آفتاب)
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
چای کار-کشت کننده ی چای
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
دُوال پا-آدم سمج
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
جمع و جور-منظم و مرتب
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
کار شگفتانگیز کردن
بکن نکن-امر و نهی
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
تُف کار-بچه باز
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
بی ریخت کردن-کتک زدن
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
خاک به دهنم-زبانم لال
احتیاطی(نجس، ناپاک)
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
رومیزی-منسوب به میز
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
دک و پوز-دهان و لب و دندان
راستکی-واقعی
آخرین تحویل-قیامت
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
بوی نا-بوی ماندگی
پهن شدن آفتاب-روز شدن
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
آینهی زانو-برآمدگی زانو
خبر داغ-خبر بسیار مهم
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
زبون-حقیر-توسری خور
دو دو کردن-دویدن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
خرج تراشی-هزینه درست کردن
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
خودمانی-صمیمی-یکدل
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
دستِ چپ-سمت چپ
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
دست خوش !-آفرین
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
چین چین-پر از چین
دل و دماغ-دل و حوصله
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
بلا نسبت-دور از جانب شما
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
تخت و تبار-خوب و رو به راه
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
خوابگوشی-سیلی-کشیده
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
پشت رو-وارونه
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
جُستن-چیز گمشده را یافتن
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
جمع و جور-منظم و مرتب
برادر زاده-فرزند برادر
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
جگرکی-جگر فروش
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
آدم ثانی-حضرت نوح
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
ختم شدن-پایان گرفتن
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
انگشتشمار-کم-معدود
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
تره بار-میوه ها و سبزی ها
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
الحق(بهراستی، حقیقتن)
خبرنگاری-کار خبرنگار
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
داشتن-مشغول بودن
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
تَخم-مهمل تَخم
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
راه مکه-کهکشان
آهو چشم(معشوق، شاهد)
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
چشمداشت-توقع-انتظار
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
خاطرجمع شدن-مطمئن شدن
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
چای صافی-نگا. چای صاف کن
دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
خایه دار-با جرات-شجاع
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
بده بستان-داد و ستد-معامله
رو انداز-لحاف
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
چُرت-خواب کوتاه
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
خایه دار-با جرات-شجاع
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
تیپا خوردن-رانده شدن
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
چینه کشی-شغل چینه کش
جن زده-دیوانه
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
دارا-ثروتمند
داو-نوبت بازی
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
چَخ چَخ-عیش و عشرت
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
آیینهی اسکندری-آفتاب
تا-توانایی
خرجی-پول لازم برای گذران روز
زبان کوچکه-زبان کوچک
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
حضرت عباسی-راست و درست
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
افتادگی-پریشانی-احتیاج
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
داماد-مرد تازه زن گرفته
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
چانه لغ-نگا. چانه شل
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
ز ِله-ستوه-عجز
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
چس خوری-خست-بخل
پس افتاده-بچه ی کسی
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
خرس-چاق و درشت-تنومند
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
جوشی شدن-عصبانی شدن
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
دستِ راست-سمت راست
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
آب سیر(جانور خوشرفتار)
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
چلک بازی-بازی الک دولک
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
بازرسی-بررسی و کنترل
بز دل-ترسو
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
آمدن(آغاز به کاری کردن)
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
چارقد-روسری زنانه
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
چای کار-کشت کننده ی چای
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
تخم شر-مردم آزار- شرور
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
ترکه-آدم باریک و بلند
روغن داغ-روغن گداخته
الانه-همین حالا-هم اکنون
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
بار و بنه-وسایل سفر
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)
بر ملا شدن-آشکار گشتن
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
خلاف شرع-ضد قانون شریعت
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
انگشتر پا(چیز بیارزش)
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
آهوی خاور-آفتاب
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
اُق زدن(بالا آوردن)
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
خر آوردن-بدبخت شدن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
چاخان پاخان-دروغ
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
چوغ-چوب
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن