لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 292

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
دُم کلفت-پول دار-مقتدر

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

 

جوغ-جوی آب

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

زیاده روی-افراط-اسراف

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

چلچل-خال خالی-ابلق

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

جملگی-تمامن-سراسر

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

پر بدک-خیلی بد
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

دُنگ-سهم-حصه

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

خدا کند-ای کاش

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

ته نشست-رسوب

 

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

ترش کردن-عصبانی شدن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

آلکلی(معتاد به الکل)

 

زپرتو-ضعیف-بی دوام

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

خاطر داشتن-به یاد داشتن

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

 

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

بامبول-حقه-کلک

زیر دست-تابع-فرمان بردار

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

دزد و حیز-نادرست و مکار

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)
تا-توانایی
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

ازرق(چشم زاغ)

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

خیط کاشتن-خطا کردن

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

چیز فهم-عاقل و فهمیده

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

جار-چلچراغ-شمعدان

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
چروک انداختن-چین انداختن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

خاکه زغال-ریزه ی زغال

زبان تر کردن-سخن گفتن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

چموش-سرکش-یکدنده

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

 

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

تخم نابسمل لا-حرام زاده

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

 

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

برچسب زدن-تهمت زدن

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

تاریخچه-تاریخ مختصر

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

جا دار-وسیع-فراخ

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

چلو صاف کن-آبکش

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
چراغ الله-نگا. چراغ
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

خیط کاشتن-خطا کردن

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

درشت-حرف زشت-دشنام
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

بی مخ-بی عقل-شجاع

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

اشک کوه-یاقوت-لعل

بی سر و پا-پست-فرومایه

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

 
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

 

چاشت-صبحانه-ناشتایی

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

حق گرفتن-نگا. حق بردن

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

بَر و رو-قد و قامت-چهره

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

 

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

جن زده-دیوانه

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

آواز دادن-خواستن

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
پُکیدن-ترکیدن

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

 
 

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

رایانه-کامپیوتر

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

 
حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

خوابگوشی-سیلی-کشیده

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

بی فک و فامیل-بی کس و کار

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

پیشنهاد-طرح

زبر-خشن-غیر لطیف

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

چراغ الله-نگا. چراغ

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

دو پولی-کالای بی ارزش

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

جفنگیات-سخنان یاوه
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

آن سفر-آن بار-آن دفعه
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

 

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

تیر در کردن-تیراندازی کردن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

خدا-بسیار زیاد-فراوان

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

 

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

خلق الله-مردم

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

توان هماوردی با کسی را داشتن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

حَب-قرص

 

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

 

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

تخم شر-مردم آزار- شرور

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

زیر چاقی-مهارت
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

چشم انداز-منظره

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

 

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

تک پران-زن نانجیب

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

 

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

حلال زاده-پاک و نجیب

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

یکی دیگر از نوشته های سایت :
 اجاره اپارتمان مبله ارزان

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

پیمانی-استخدام غیر رسمی

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

آبدار-سخت-شدید-سنگین
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

جن زده-دیوانه

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

 

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

پیله-مو

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

چپ-لوچ-مخالف حکومت

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
بامبه-توسری

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

دیگ به سر-لو لو

 
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

خرس-چاق و درشت-تنومند

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

خاله وارَس-آدم فضول

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

جگرک-نگا. جغور بغور

 

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

چس خوری-خست-بخل

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

پول چای دادن-انعام دادن

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

خرسک-نوعی فرش

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

خرج راه-هزینه ی سفر
 

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

چسبیدن-لذت دادن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

 

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

رودل-سنگینی معده

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

تحصیل کرده-درس خوانده

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

حتم داشتن یق-ین داشتن

زار-نا به سامان-خراب-بد
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

دخالت کردن-در آمدن در کاری

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

خلا-مستراح

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

تو به تو-گوناگون-لا به لا

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب
از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

آبِ سیاه-نیمه کوری

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

تند نویسی-سریع نویسی

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

خواربار-ارزاق-خوراک

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

 

البرز(بلندقامت، دلیر)

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

آب آتش مزاج(می سرخ)

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

دست دوم-کار کرده-مستعمل

زحمت کشیدن-کار کردن

چلک بازی-بازی الک دولک

الفرار(گریز، بگریز !)

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

درمانگاه-جای درمان بیمار

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

 

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

چرکوندی-لکه دار کثیف
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

خنکای صبح-سحرگاه

 
راحت کردن-کشتن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

برچسب زدن-تهمت زدن

آب تاختن(پیشاب کردن)

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

خوشایند-مطبوع-پسندیده

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

انسان بودن(شریف و درست بودن)

جمع کردن-گرد آوردن

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

بد اخم-عبوس و ترشرو

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

تن خواه-پول نقد-زر و مال

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

چهل منار-تخت جمشید

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

جلز و ولز-سوز و گداز

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

ازدست‌رفته(عاشق)

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

تمام و کمال-کامل-به تمامی
تته پته-لکنت زبان

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

خوش خوراک-نگا. خوش خور

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

 

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

چو-شایعه

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

آتشی شدن-از کوره در رفتن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

جامه شور-رختشوی

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

پیه سوز- پی سوز

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

پیش پیشکی-از پیش

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

 
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

پیش کردن در-بستن در

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

پشتی-بالش-حمایت

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

 
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

بوی نا-بوی ماندگی

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

دست زدن-لمس کردن

باد گلو زدن-آروغ زدن

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

بمیرم-قربان بروم

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

خسارت دیدن-زیان دیدن

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
زیر جلکی-پنهانی

بالینی-کلینیکی

 

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

دود گرفتن-پُک زدن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

 
 

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

بی همه کس-بی پدر و مادر

باد گلو زدن-آروغ زدن

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

حاشیه دار-کناره دار

بار و بنه-وسایل سفر

حرف بی ربط-سخن نامربوط

دیم کاری-کشاورزی دیم
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

چوچول باز-دغل-بی حیا

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

 
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
دست نماز-وضو

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

 

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

خوش انصاف-با انصاف-منصف

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

چُرت-خواب کوتاه

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

بغداد آباد-شکم سیر