نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 130

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

بردن از رو- از رو بردن

 

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

 

خرده کاری-کار جزیی

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

آفتابی کردن-پدیدار کردن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

خودخوری-حالت خودخور
دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

رژیم گرفتن-رژیم داشتن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

دوری-ظرف غذاخوری پهن

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

انسان بودن(شریف و درست بودن)

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

آب و خاک(میهن، دیار)

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

آتشی شدن-از کوره در رفتن

ادرار بزرگ-مدفوع

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

دل رحم-مهربان

چاک زدن-نگا. چاک دادن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

تک پران-زن نانجیب

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

راه مکه-کهکشان

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

جیغ و ویغ-داد و فریاد

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

پینه-وصله-پوست سخت شده

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

خجالتی-کم رو-پرحیا

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

زانویی-زانو
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
جزوه-کتابچه-دفترچه

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

چارخانه-شطرنجی

الابختکی-اتفاقی-تصادفی
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

آب آتش مزاج-می سرخ

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

چشمه-نوع-قسم

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
حمله-بیماری غش-صرع

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

 

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

خودفروش-فاحشه-خائن

دُنگ-سهم-حصه

 

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
 

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

بد اخم-عبوس و ترشرو

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

 

چله ی زمستان-سرمای سخت

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

آب آتش زده(اشک)

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

جاهل پسند-چیزی که جوان

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

دنیا آمدن-زاده شدن

چلاق شده-نوعی نفرین است

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

بی مخ-بی عقل-شجاع

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

 

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

ته آواز-صدای نسبتن خوب

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

 

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

چاک زدن-نگا. چاک دادن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

دست چین-گزیده-منتخب

پشته کردن-روی هم انباشتن

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

دور از جناب ب-لانسبت

حکیم جواب کرده-یتیم

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

زُل زدن-خیره نگاه کردن

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

پشمالو-دارای موهای بسیار

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

 

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

حی و حاضر-آماده

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

رم کردن-رمیدن-گریختن

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

زبان در قفا-زبان پس قفا

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

پیر شَوی-عمرت دراز باد
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

چای کاری-کشت و زرع چای

 

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

چینی بند-چینی بند زن

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

دو پا-انسان

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

چراغان شدن-جشن گرفتن

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

پیش کسوتی-قدمت و برتری

 

فرسوده و خراب شدن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

تر دماغ-سرحال-شنگول

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

آبِ خشک(آب بسته)

 

خلاص-تمام شد-مُرد

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

آلکلی-معتاد به الکل

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

 
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

چپو شدن-غارت شدن

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

بلند بالا-قد بلند

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

پا بَد-بد قدم

خصوصی-مقابل عمومی

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

روغن زرد-روغن حیوانی

چشمه-نوع-قسم

پا پتی-پا برهنه

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

چشم انداز-منظره

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

چانه-گلوله ی خمیر نان

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
دست باف-بافته با دست

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

جزاندن-آزار و اذیت کردن

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

درب و داغان شدن

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

یکی دیگر از نوشته های سایت :
بهترین روش برای نگهداری از سالمند در منزل

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

 

خاکه زغال-ریزه ی زغال

دَدَر-بیرون-کوچه

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
رضا شدن-راضی شدن

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

 

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

خش و خش-نگا. خش خش

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

فرسوده و خراب شدن

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

 

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
 

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

دیالله-زود باش دیگه !

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

پارو-زن پیر

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

دلبخواهی-دلبخواه

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

خبر-گزارش رویداد

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

تخت سینه-وسط سینه

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

حمله گرفتن-غش کردن

دمدمی مزاج-دمدمی

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

جوشی شدن-عصبانی شدن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

دم بازی-چاپلوسی-تملق

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

آبِ دندان(حریف ساده)

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

راست راستی-حقیقتن-واقعن

 

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

 
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

پُرتابل-قابل حمل

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

جامه شور-رختشوی

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

ازرق(چشم زاغ)

چینی بند-چینی بند زن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

 

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

جزوه-کتابچه-دفترچه

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

البرز-بلندقامت-دلیر

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

رو نشان دادن-چهره نمایاندن
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

خدا به همراه-خدا خافظ

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

ذِله کردن-ذله آوردن

درق دروق-درق درق

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

دلبخواهی-دلبخواه

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

از ته دل-از سر صدق و صفا

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

چانه لغ-نگا. چانه شل

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

 

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

ادرار کوچک-شاش

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

پَخ-مسطح-بی ژرفا

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

دوا خور-معتاد به الکل

بازداشتی-زندانی موقت

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
بی پایه-دروغ-پوچ

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

زَوال-مست مست-لول

زن بردن-همسر گرفتن مرد

چشه ؟-او را چه شده ؟

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

خاطر جمع-مطمئن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

پَلِه-پول

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

چارقد-روسری زنانه

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

رُک زده-زل زده-خیره شده
 

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

افتاده(فروتن، متواضع)

بدک-نه چندان بد

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)
چارقد-روسری زنانه

به درک- به جهنم

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

 

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

چراغان کردن-جشن گرفتن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

زمخت-درشت-ناهنجار

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

چهره کردن-نگا. چهره شدن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

 

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

از جنس چیزی بودن

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

پنج تن آل عبا- پنج تن

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

دوبلور-دوبله کننده

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

زور-اجبار-الزام

 

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

جهود ی-هودی-مقتصد

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

باهاس-باید-بایست

پشک انداختن-قرعه کشیدن

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

خِفت-نوعی گره

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

چشم گود شدن-لاغر شدن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

 

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

خیکی-آدم چاق و فربه

دلداری دادن-تسلی دادن

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

تخم چشم-مردمک چشم

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

دزدیده-دزدکی

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

 
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

 

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

دل رحم-مهربان

پشم علیشاه-درویش بی قدر

چارک-یک چهارم

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

دبه-ظرف-کوزه

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

ازدست‌رفته-عاشق

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

تپه ماهور-زمین ناهموار

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

آبِ خشک-آب بسته

باب دندان-مناسب طبع و حال

دسته پل-الک دولک

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن