برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 5

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

جز و ولز-نگا. جز و وز

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

بر ملا شدن-آشکار گشتن

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

 
ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

حق الزحمه-دستمزد

چین و چوروک-چین و شکن

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

 
تا-لنگه-همتا
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
پا شدن-از جا برخاستن

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

پیشنهاد-طرح

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

 

با خدا-خداشناس-مومن

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

پِشک-نرمی و پرده های بینی
آلکلی-معتاد به الکل
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

خاله بی بی-نوعی آش

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

راستکی-واقعی

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

 

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

چرکو-آدم کثیف

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

دال-خمیده-کج

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

چاره-درمان

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

 

تاب بازی-بازی کردن با تاب

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

 

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

باهاس-باید-بایست

ته نشین-رسوب کرده

 
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

زیر پوش-جامه ی زیرین

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

آکَل-آقای کربلایی

خنک کردن-سرد کردن

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

خش افتادن-خراش افتادن

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

خر زور-نیرومند-پرزور

خِل-خلط بینی

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

بی چیز-تهی دست-فقیر

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

زیر پوش-جامه ی زیرین

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

اسب چوبین-تابوت

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

درز گرفته-کوتاه کرده

 

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

بنده زاده-پسر من
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

زود رنج-نازک دل-حساس

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

بازداشتگاه-زندان موقت

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

فال بد زدن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

 

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

 

دام پزشک-پزشک حیوانات

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

آب به چشم آمدن-طمع کردن

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

 

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

 

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

حبف و میل-ریخت و پاش

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

دزد و حیز-نادرست و مکار

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

آبِ دندان-حریف ساده

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

 

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

دست خوش !-آفرین

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

 

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

ذلیل مرده-ذلیل شده

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

جِر-اوقات تلخی-لج

بازار مکاره-بازار موقت

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

چشم زاغ-بی شرم
 

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

افتاده-فروتن-متواضع

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

خواب و خوراک-خورد و خواب

روغن زرد-روغن حیوانی

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

چای صافی-نگا. چای صاف کن

حقه زدن-فریب دادن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

دو دو کردن-دویدن

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

دقه-دقیقه

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

پاتال-سالخورده-پیر

حشری-شهوت ران-پر شهوت

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
دولاب-گنجه-کمد-قفسه

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

انگشت کردن-انگشت رساندن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

بابت-مورد-زمینه-موضوع

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

دست تنها-بی یار-تنها
چاره-درمان
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

زائو-زنی که زاییده و در بستر است
چشم و همچشمی-رقابت

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

دقه-دقیقه

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

ازدست‌رفته-عاشق

دست و پا-توانایی-عُرضه

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

 

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

تمام و کمال-کامل-به تمامی

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

دل رحم-مهربان

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

رکاب کش-به تاخت-با سرعت
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

تت و پت-لکنت زبان

 

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
 

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

دسته جمعی-باهم-گروهی

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

چای صافی-نگا. چای صاف کن

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

آتشِ بسته(طلا)

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
 

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

چانه-گلوله ی خمیر نان

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

دل-معده
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
جامغولک-حقه-حیله
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

جزاندن-آزار و اذیت کردن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

جا ماندن-فراموش شدن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

چرک-کثیف

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

چشم زاغ-بی شرم

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

یکی دیگر از نوشته های سایت :
خرید مستقیم کارتن از کارخانه کارتن سازی - faterpack.ir
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

پشتی-بالش-حمایت

باب دندان-مناسب طبع و حال

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

 
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

چِل-خل و دیوانه

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

پاتوغ-محل گرد آمدن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

جرینگ-صدای سکه های پول

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

 

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

 

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

این خاکدان-دنیا

بالینی-کلینیکی

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
آتشِ بسته-طلا

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

 
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

تلخه-تریاک-سوخته

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

خپله-چاق و کوتاه قد

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

پیش بها-بیعانه

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

باد خوردن-هوا خوردن

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

دیر چسب-دیر آشنا

انگشت کردن(انگشت رساندن)

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

خودی-آشنا

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

خطایی-نوعیز آجر

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

 

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

بابا بزرگ-پدر بزرگ

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

خدا به رد-در پناه خدا

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

پس افتاده-بچه ی کسی
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

جهود ی-هودی-مقتصد

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

دبه-ظرف-کوزه

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)
تند نویس-کسی که سریع می نویسد

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

عینک ذره بینی بسیار قوی

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

حلال وار-به صورت حلال

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

دود-دخانیات-مواد مخدر

 

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

زرت و زورت-زرت و پرت

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

خندق بلا-شکم

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

 

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)
 

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

دست فرمان-مهارت در رانندگی

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

دهن دره-خمیازه

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

بازداشتی-زندانی موقت

بکن نکن-امر و نهی
دول-آلت مردی به زبان کودکان

خِرخِره-حلق-حلقوم

 

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

پیه آوردن-چاق شدن

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

 

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

حق-باج سبیل-رشوه

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

 

ارباب حجت(اهل منطق)

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

چار نعل-به سرعت-به تاخت

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

 

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

خروس خوان-هنگام سحر

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

چیز فهم-عاقل و فهمیده

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

چلچل-خال خالی-ابلق

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

حلال زاده-پاک و نجیب

 

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

جاهل-جوان-نادان

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

اجاق-دودمان

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

جون جونی-نگا. جان جانی

چین و چوروک-چین و شکن

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

خُردینه-بچه ی خردسال

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

دست و پا-توانایی-عُرضه

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

پلاس-اثاث مختصر منزل

دست فروشی-شغل دست فروش

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

 

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

چُر-ادرار

اسب چوبین(تابوت)

از زبان افتادن(لال شدن)

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

احتیاطی(نجس، ناپاک)

آواز شدن(شهره شدن)

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

چوغ-چوب

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

بی فک و فامیل-بی کس و کار

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

خستگی در کردن-استراحت کردن

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

ازدست‌رفته(عاشق)

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

 

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

به خط کردن-به صف کشیدن

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

برادر زاده-فرزند برادر

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

پس افتاده-بچه ی کسی

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

اسب چوبین-تابوت

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

حساب سوخته-بدهی قدیمی

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

جاکش-پا انداز-دلال محبت

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

جهیزیه-نگا. جهیز
 

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

روده درازی-پرحرفی-وراجی

چراغان شدن-جشن گرفتن

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

ریزه میزه-ریزه پیزه

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

این خاکدان-دنیا

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

چیز-آلت تناسلی

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

 

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

ادرار بزرگ-مدفوع

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

چله ی تابستان-گرمای سخت

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

 

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)