کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 128

خیره-بی شرم-پر رو

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

 

آتشِ بسته-طلا

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

 
چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

چوروک-چین و شکن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

زَوال-مست مست-لول

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

پات-بی آبرو-بی تربیت

جهود ی-هودی-مقتصد

دبه-ظرف-کوزه

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
رنگ شدن-گول خوردن

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

جگرکی-جگر فروش

باجی-خواهر-زن ناشناس

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

آشغالی-سپور

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

چپیدن-به زور جا گرفتن

 

آشغالی(سپور)

زبانی-شفاهی

دمرو-کسی که دمر خوابیده

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

پر افاده-متکبر-مغرور

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

زیر دُم سُست-زن منحرف
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

چنار تجریش-متلک بد

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

مال دنیا

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

حجله خانه-اتاق شب زفاف

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

ترش ابرو-عبوس

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

پاشیر-گودال پای شیر آب

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

چغل خوری-سخن چینی

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

ار زبان کسی-از قول کسی

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

خودرو-آن چه بی اسب رود
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

جامغولک-حقه-حیله

حق البوق-رشوه

خداحافظی کردن-به درود گفتن

خرجی-پول لازم برای گذران روز

جیغ و ویغ-داد و فریاد

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

پر و بال-امکان-فرصت

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

زرت و زورت-زرت و پرت

حهاز-کشتی بزرگ

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

خودآموز-بدون آموزگار

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

خاطر داشتن-به یاد داشتن

چتوَل-یک چهارم

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

 

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

جز و ولز-نگا. جز و وز

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

جفنگیات-سخنان یاوه

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
باد گرفتن-مغرور شدن
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

خرناس-نگا. خُرخُر

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

اختر شمردن-شب‌بیداری

اجل معلق-مرگ ناگهانی

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

دله-ظرف حلبی

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

خیار چنبر-نوعی خیار

 

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

پینکی رفتن-چرت زدن

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

 

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

انسان بودن(شریف و درست بودن)

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

پزا-زود پخت شونده

 

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

 
استخوان‌دار(محکم، بااراده)

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

بد شیر-متقلب-بد جنس

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

خِرخِره-حلق-حلقوم

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

 
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

زرت و زورت-زرت و پرت

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

چول کردن-شرمنده کردن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

جهود ی-هودی-مقتصد

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

چسبیدن-لذت دادن

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

انگشت کردن-انگشت رساندن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

پا واکردن-به راه افتادن بچه

بابت-مورد-زمینه-موضوع

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

بی پرده-رک و صریح-آشکار

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
تخم جن-حرام زاده

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

چَکه-شوخ و بذله گو

از ته دل-از سر صدق و صفا

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

از دست دادن-گم کردن
حال و بار-وضع زندگی

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

جیش-ادرار در زبان کودکان

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

دست و پا-توانایی-عُرضه

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

آفتاب به آفتاب(هر روز)

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

 
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

بی مخ-بی عقل-شجاع

بابا بزرگ-پدر بزرگ

خطایی-نوعیز آجر

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

حدمتکار-مستخدم

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

چراغان کردن-جشن گرفتن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

از زبان افتادن(لال شدن)

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

خیر مقدم-خوش آمد

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

پیش کردن-راندن به جلو

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

زیر شلواری-زیر جامه

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

پیش کردن-راندن به جلو

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

خبره-ماهر-استاد

یکی دیگر از نوشته های سایت :
لوازم تبلیغاتی

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

 

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

آشنا روشنا-دوست آشنا

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

بوق سگ-بسیار دیر وقت

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

رگ ترکی-تعصب نژادی

خوابگوشی-سیلی-کشیده

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

پِشک-نرمی و پرده های بینی

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

چهل منار-تخت جمشید

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

خروس خوان-هنگام سحر

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

بی جا-نامناسب-بی مورد

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

از دست دادن-گم کردن

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

 
آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

امن و امان-بدون بیم و هراس

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

چهره کردن-نگا. چهره شدن

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

 

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

 

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

داشتن-مشغول بودن

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

 

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

 

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

جای سفت-وضعیت سخت

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

 

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

حُقه-زرنگ و ناقلا

 

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

 

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

جهیزیه-نگا. جهیز

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

خوره-جذام-آکله

 
 

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

خایه-بیضه-جرات

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

 

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

ارباب حجت(اهل منطق)

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

 

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

آب آتش مزاج-می سرخ
رو به راه-آماده-مهیا-منظم

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

ازدست‌رفته-عاشق

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

زهکونی-اردنگی-تیپا

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

آن سفر-آن بار-آن دفعه

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

بازار مکاره-بازار موقت

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

 

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

تپق-گرفتگی زبان

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

چهار دستی-فراوانی

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

چارک-یک چهارم
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

نیروی انجام کاری را داشتن

 

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

این خاکدان(دنیا)

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

 

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

خاک بر سری-بی آبرویی

به حق پیوستن-مردن

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

چرکوندی-لکه دار کثیف

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

 

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

خیط کشیدن-خط کشیدن

زبیل-آشغال-زباله

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

آبِ دندان-حریف ساده

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

پاک-به کلی-یکسره

 

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

پامال شدن-از بین رفتن

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

بی مناسبت-نابجا-نامربوط
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

چارچار زدن-بی حیایی کردن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

پشت بام-سقف بیرونی بام
چرند گو-یاوه گو

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
جَخ-تازه-هنوز-فوقش

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

 

جلز-نگا. جز

رد پا-جای پا-اثر

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

 
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

حدمتکار-مستخدم

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

بنده منزل-خانه ی من

دان دان-متفرق و پراکنده

 

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

پشه کوره-پشه ی ریز

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

ته بر کردن-از ته بریدن

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

پکاندن-ترکاندن

دور دست-جایی دور

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

دلسرد کردن-ناامید کردن

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

ازرق(چشم زاغ)

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

تک و دو-دوندگی-درماندگی

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

دوسیه-پرونده

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

زنیکه-زنکه

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

حیوونکی-نگا حیوانکی

بی جا-نامناسب-بی مورد

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

 

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

بامب-توسری

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

درد دل-غم و اندوه درونی

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

پینه کردن- پینه بستن

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

پُخت کردن-پختن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

زیر دُم سُست-زن منحرف

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

جالباسی-کمد لباس-جا رختی